_بچه ها خسته نباشین…چند لحظه به من گوش کنید:
همه ی نگاه ها به طرف مدیر کشیده شد:
_فردا یه آزمون داریم.یه سری سوال ازتون پرسیده میشه که هرکس موفق بشه همه رو جواب بده، تو شرکت مادر استخدام میشهمطمئنا کسی که این استعدادو داره نباید پشت چرخ خیاطی تلفش کنه
نفسم را سنگین بیرون فرستادم…به هدفم نزدیک شده بودم و چه چیزی از این بهتر؟
حم آشوب بود و از شکمم صداهای عجیب غر
یامد.لباسهایم را در رختکن بانوان عوض کردم و بی توجه به صداهای اطراف شکلاتی که دیروز از خانمی که نذری میداد، گرفته بودم و فراموشم شده بود را باز کردم و در دهانم گزاشتم.شیرینی اش حالم را کمی بهتر کرد.مقنعه ام را سرکردم و خداحافظی کوتاهی با همکارهایم…
تمام موجودی کیفم ۴۵هزار تومن بود و یخچال خالی خانه مثل همیشه دهن کجی میکرد.داروهای پدر تمام شده بود و مدادهای آریا هم به ته رسیده بود…
از خیابان خیس عبور کردم و خود را به ایستگاه اتوبوس رساندم…جا برای نشستن ومنتظر ماندن نبود…
نگاهم با انگشت شصتم که از کفش بیرون زده بود تلاقی کرد…
آهم را در هوای سرد و آلوده ی تهران رها کردم…راستی کی به این روز افتادیم؟
آن همه کفش آنتیک و لباسهای برند کجا رفتند؟
ماشینی که با مهسا درخیابان ها ویراژ میرفتیم و با پسرها کورس میگزاشتیم…
سفرهای خارجه ام با مهسا و انگین…
الگوی اولیه ی بالاتنه (عکس)|آموزش تصویری الگوی اولیه بالا تنه
آموزش دوخت فرانسوی همراه با عکس(آموزش تصویری)
آموزش دوخت بالشت سوپرایز جهت ست سیسمونی نوازد(قابل حمل)
معرفی وبلاگ دارویاب(رپرتاژ آگهی)
دمنوش ریشه گیاه باباآدم (پیتیراک) برای تصفیه خون